کد مطلب:313547 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

یا اباالفضل شفای پسرم را از تو می خواهم
حجةالاسلام والمسلمین جناب آقای شیخ ابوالفتح الهی نیا تهرانی در تاریخ 15 / 11 / 72 مرقوم داشته اند:

در سال 1370 شمسی هجری با عده ای به حج بیت الله الحرام مشرف شدیم. زائری كه از نظر سر و وضع ظاهری تناسبی با این سفر نداشت توجه مرا به خود جلب كرد. با خود می گفتم چرا به این سفر آمده است؟ پس از زیارت حضرت ختمی مرتبت و فاطمه ی زهرا و ائمه ی بقیع - صلوات الله علیهم اجمعین - و احرام و رسیدن به مكه ی معظمه و انجام عمره ی تمتع، دیدم این آقا دگرگون شده است؛ لاجرم انس بیشتری با هم پیدا كردیم. وی كرامتی از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام برایم نقل كرد كه ذیلا تحریر می گردد. او گفت:

با اینكه پدربزرگ بنده، ژنرال كنسول رضاشاه در تفلیس بود و زندگی مرفهی داشت، ولی روزگار بازیگر زندگی پسران او را خراب كرد، به گونه ای كه ما با سه عمویم در یك خانه ی چهار اطاقه ی اجاره ای زندگی می كردیم. در میان این چهار خانوار، زندگی ما از همه بدتر بود. من از كسالت فتق رنج فراوان می بردم و بدون فتق بند، هرگز یك قدم هم نمی توانستم راه بروم. حتی در حمام وقتی فتق بندم را باز می كردند دیگر قدرت نداشتم قدم از قدم بردارم. فقر مادی همراه با این كسالت، خانواده ی مرا بسیار ناراحت كرده بود.

عموهایم عازم زیارت كربلا شدند، ما هم خواستیم همراه آنان حركت كنیم، ولی به علت بی پولی مورد ملامت قرار گرفتیم. مادرم هر طور بود با آنها همراه شد.



[ صفحه 369]



هنگام حركت، پدرم گفت: پسر، سه حاجت برای من از خدا بخواه؛ پول و منزل و ماشین. به هر حال، با زحمات فراوان به كربلای معلی رسیدیم و پس از زیارت سیدالشهداء - سلام الله علیه - به حرم مطهر حضرت عباس علیه السلام وارد شدیم. در درب حرم مطهر، ابتدا مادرم فتق بند مرا باز كرد و با چشم گریان گفت: یا اباالفضل علیه السلام، من دیگر این فتق بند را نمی بندم و شفای پسرم را از تو می خواهم. من متحیر شدم و با كمال تعجب دیدم قادر به حركت هستم. خودم را به كنار ضریح رساندم و با دست های كوچك شبكه های ضریح را گرفتم و سه حاجت پدرم را بیان نمودم. دیگر بماند كه در كربلا هم به بی مهری همراهان و توجه آن جناب مفتخر شدیم.

وقتی به تهران برگشتیم، دیدم پدرم ماشین خریده و پولدار شده، به گونه ای كه ظرف های نقره تهیه كرده است. حدود پنجاه سال قبل، ماشین سواری و رانندگی فقط مال اشراف مملكت بود كه پدرم به آن رسیده بود و این از كرامات جناب ابوالفضل العباس علیه السلام بود كه شامل حال من و خانواده ام گشت.